(17)

ساخت وبلاگ
وای انقد اتفاقای مختلف افتاده و انقد چیز میز دارم واسه نوشتن که نمیدونم از کدوم شروع کنم.. **** مامانیم و اقاجونم عملشون خوب پیش رفت و بهترن، واسه همین برگشتیم خونه. تونستم با رژیم قندخونمو برگردونم به حالت نرمال. و از زنداییم هم متنفرم. زنیکه هی به من میگفت چاق شدی. تابستون بهت ساخته و ... . لامصب من فقط 3 کیلو اضافه دارم تا وزنم ایده ال باشه اونم نه نرمااال، ایده آل. زنیکه. حالا به هرکی میرسید میگفت ببینش چه تابستون بهش ساخته. زنیکه ی عقده ایه زشت. با اون قیافش. چه اعتماد به نفسی هم داره. یعنی ادمو پاره میکنه هر وقت پیشش بشینی. هی میگفت اره دو تا برادر زاده هام دارن باهم ازدواج میکنن ان شاالله قسمت تو هم بشه :))))  انگار ترشیدم.. چی بگم والا. کلی حرصم داد. تهشم وقتی رفتن مادربزرگم گفت البته یه چیزای بدی گفت که نمیشه بگم ولی درکل منظورش این بود برات مهم نباشه خیلیم خوبی این از عقدشه که اینجوریه.  البته شاید دلیل اینکه من کلا دید خوبی به روان شناس ها ندارمم همین زنداییم باشه. روان شناسه ولی تو زندگی خودش .... . **** نخود جانم( نخود پسردایی 4 سالمه)! وقتی فک میکردم کلا بزرگ شده و دیگه مزش رفته یهو یه کلمه رو اشتباه گفت و من ذوق مرگ شدم که واای تو هنوز کوچولوی منی. لاک پشتش خراب شد بهم گفت درستش کنم گفتم نمیتونم، این پیچ داره. گفت الان میرم برات پیچ پُشتی میارم.  ای کاش میشد بهش تافت (17)...ادامه مطلب
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

انقد دلم براش تنگ شده که میخوام گریه کنم البته ممکنه تاثیر این هورمونای مسخره ی هفته ی قرمزمم باشه.

لعنتی. به خاطر این مسئله هم که شده خدا باید کارای خوب ما دخترا رو دوبرابر و کارای بدمونو نصف حساب کنه. واقعا نمیشد یه جور دیگه باشه؟ با درد و چندش کمتر. 

مستر بیگمو میخوام.. 

(17)...
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

اعصابم بهم ریخته. از دست مامان و کاراش. رفتم باهاش حرف بزنم داشت فیلمشو میدید و حواسش به من نبود و میخندید به فیلمش. ناراحت شدم اومدم تو اتاقم. داشتم فرندز میدیدم. برگشت گفت چرا امروز نیومدی بریم دکتر بابت قند خونت که ببینیم دکتر چی میگه چرا همش پای لپ تاپتی و داری فیلم میبینی و یه ذره ورزش نمیکنی که خوب بشی. داشتم جوشونده ی دارچینمو میخوردم. عصبانی شدم. رفتم تو حال کل جوشونده رو ریختم رو فرشاش. گفتم این الان کاریه که تو با اعصاب من کردی. تو یه ذره حمایتم نمیکنی یه ذره کمکم نمیکنی که بهتر شم تو فقط بلدی بچه های مردمو حمایت کنی و جون بکنی تا رتبه بیارن، تو فقط بلدی برادر زاده هاتو حمایت کنی و تا زدن زیر گریه بیاریشون خونه ی ما. خسته شدم از اینکه همیشه تو مشکلاتم خودم کنارم بودم. از اینکه هیچوقت تو مشکلاتم حمایت هیچکیو جز خودم نداشتم. اومدم تو اتاق و درو قفل کردم و نشستم دارم زار زار گریه میکنم. خیلی چیزا اذیتم میکنه. اینکه نمیخوام مریض باشم تا آخر عمرم. نمیخوام برچسب بخورم که آره من دیابت دارم. نمیخوام اینجوری باشم. اگه مستر بیگ نتونه باهام بمونه چی. حتی اگه قندمو مهار کنم بازم من هیچوقت نمیتونم حامله بشم چون دوباره این مرض کوفتیو میگیرم. من هیچوقت نمیتونم بچه ی خودمو تو بغلم بگیرم. مادرم دیابت داره واسه بیشتر از 15 سال. خیلی سخته. خیلی. شاید از بس غصه ی مریضیشو خوردم اینجوری شدم.  (17)...ادامه مطلب
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

به خودم قول دادم که کمکش کنم تا بهتر بشه حق من خیلی بیشتر از ایناست. فقط خودم میدونم که چقد خودم ارزشمندم
(17)...
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 61 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

عالی بود. بهترین هفته ام بود. چقد زندگی کردن با مستر بیگ عالیه. کنار ساحل، دوچرخه دونفره،...

همه چی عالی بود. 

رفتم دکتر به خاطر قندم. متوجه شد که کبدم چربه و به خاطر همین قندم رفته بالا و حتی جوش هام هم به همین دلیله. یه رژیم دوماهه بهم داد که کبدمو پاکسازی کنه. امیدوارم خوب شم. پول داروها و ویزیتش شد 500 تومن. چه خبره آخه. 

(17)...
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

نمیدونم چرا مامانم انقد اصرار داره با اون عوضی ازدواج کنم!!

میرم خوابگاه و برنمیگردم تا بفهمه چه خبره. تا بفهمه من تصمیم گیرنده ی زندگی خودمم.

مرگ بر ازدواج های فامیلی. مرگ بر خواستگار فامیل سمج پیر پاتال با اون مادر خرش و خواهر احمق و نازنازوش

امروز به سرم زد بگم باشه مامان باهاش ازدواج میکنم. ازدواج کنم و طلاق بگیرم بعدش تا راحت شم از همه ی این فشار ها. 

میرم خوابگاه و برنمیگردم.

(17)...
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 69 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

bitch یه دعوای مسخره افتادم با یه ادم مسخره. زنیکه تو برو ناخونتو بکار. تو رو چه به هندل کردن گروه دخترونه. آشغال. به حد جنون عصبی شدم. و هرچی دهنم بود بهش گفتم. من اصولا اینجوری رفتار نمیکنم ولی با همچین آدمایی باید مثل خودشون رفتار کرد. هرزه ی عوضی. آخرشم وقتی از گروه لفت دادم اومد تو پی ویم بهم فحش داد بعد بلاک کرد که عقده هاش خالی شه. به عنم بابا. تو برو لاکتو بزن. تو رو چه به من! + نوشته شده در جمعه بیست و یکم مهر ۱۳۹۶ساعت 19:12 توسط نویسنده | (17)...ادامه مطلب
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

چه مرگته آخه دختر؟؟ فک کردم وقتی کامنت گذاشت برام یعنی هنوز باهام اوکیه. اوکیه باهاما ولی مثل همه. استوری گذاشتم. یادمه تنها دختر مو بلندی بودم که دیده بود تو زندگیش. عکس موهام تو استوریم بود فقط دید هیچی نگفت. من حتی با خودم فک کرده بودم که چیا بگم در جواب رپلایش. مثلا میگفت "واای دیوونه چرا موهاتو کوتاه کردی" منم میگفتم "کوتاه نکردم آها از موقع منظورته آره کوتاهش کردم تازه شرابیشم کرده بودم الان رنگش رفت". اما هیچی . فقط دید و رفت... داشتم با مستر بیگ چت میکردم گفتم: "حالم بده، روحی. اصلا هم تقصیر تو نیست،پس فکرای الکی نکن، فقط به تنهایی نیاز دارم" گفت " فقط يه نكته تو فكرات بگو يكي رو دارم كه با تموم وجودش منو دوس داره" جوابش خورد تو صورتم که هی دختر تو داری چه غلطی با زندگیت میکنی؟؟  میم ارزششو نداره. مستر بیگ مرد توعه همونیه که تو میخوااای نکنه من مستر بیگو نمیخوام؟ نکنه مرد من میمه؟ خفه شووووووووووووووووووووووووووووو (17)...ادامه مطلب
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

میرم این اهنگ یادم تو رو فراموش رو استوری میکنم به عنم که فهمید
(17)...
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 56 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20

کجای جهانو بگردم پی ات؟

چرا خوب نیستم وقتی همه چی دارم تو زندگیم چرا با یه اهنگ بغضم میترکه

 

(17)...
ما را در سایت (17) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maneqavi بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 2:20